۱۳۸۹ فروردین ۱۵, یکشنبه

هرزگی

انگشتانم
لمس کی بوردِ سیاه
نوازش حروف سفید
رنگ پریده
وگاه ناپدید
این خواب نبود
رویا هم . . .

گوشه یِ پنجره یِ رنجور خانه یِ من
نمایشگرکج و معوجِ روزانه یِ مردمانی بود
اسیر فصل سرد
خمیده و
گاه نم نمک خنده ای
تلخ تر از قهوه ی فال گیر
کنج لب . . .

گلدانی بود
خاک اش کهنه یِ دیروز بود
گل اش
پژمرده یِ فردا
که آب را پس می داد
از بس زیر ابرها یِ باران زایِ کومولوس وسیروس
خشک مانده بود . . .

اینک اما زندگی بود
معنی اش چایِ داغ و
قل قل میوه ای
نعنا با قلیان !
گور بابایِ سرطان . . .

من و او
کمی چشم می بندیم
به دیدنی ها
کمی رویا
و شاید هم
کمی هرزگی
بی خیال زندگی . . .

هیچ نظری موجود نیست: